refresh | وافرش
وافِرِش | vâfereš
وافرش = وا + فرش
دیکشنری نارسیس
refresh
تازه كردن، نيروى تازه دادن به، از خستگى بيرون اوردن روشن كردن، با طراوت كردن
(علومنظامى)تجديد، تازه كردن، نيروى تازه دادن تقويت كردن، تجديدقوا كردن
(كامپيوتر)تعداد دفعاتى كه قطعه MAR پويا خوانده ونوشته مىشود، مدت زمانى كه كنترول محتواى قطعه MAR پويا را بهنگام مىكند، قطعه MAR پويا كه مدار توكار دارد براى توليد سيگنالهاى تنظيم كه امكان باريابى داده هنگام قط ع برق مىدهد بااستفاده از باترى پشتيبان، بهنگام سازى مرتب تصويرى صفحه TRC با اسكن كردن هر پيكسل با اشعه تصوير براى اطمينان از اينكه تصوير قابل ديدنى است، تعداد دفعاتى كه در هر ثانيه تصوير روى TRC دوباره رسم مىشود، بهنگام سازى مرتب محتواى MAR پويا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخيره شده براى اطمينان از بازيابى داده، تازه كردن يك صفحه تصوير تجديد كردن، دوباره پر كردن، تازه كردن، روشن كردن
(علومنظامى)تجديد، تازه كردن، نيروى تازه دادن تقويت كردن، تجديدقوا كردن
(كامپيوتر)تعداد دفعاتى كه قطعه MAR پويا خوانده ونوشته مىشود، مدت زمانى كه كنترول محتواى قطعه MAR پويا را بهنگام مىكند، قطعه MAR پويا كه مدار توكار دارد براى توليد سيگنالهاى تنظيم كه امكان باريابى داده هنگام قط ع برق مىدهد بااستفاده از باترى پشتيبان، بهنگام سازى مرتب تصويرى صفحه TRC با اسكن كردن هر پيكسل با اشعه تصوير براى اطمينان از اينكه تصوير قابل ديدنى است، تعداد دفعاتى كه در هر ثانيه تصوير روى TRC دوباره رسم مىشود، بهنگام سازى مرتب محتواى MAR پويا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخيره شده براى اطمينان از بازيابى داده، تازه كردن يك صفحه تصوير تجديد كردن، دوباره پر كردن، تازه كردن، روشن كردن
دیکشنری آریانپور
refresh re.fresh
- تر و تازه كردن، شاداب كردن، طراوت بخشيدن، نوجان كردن، خرم كردن
the rain refreshed parched plantsباران گياهان تشنه را تروتازه كرد.
- (با خوردن يا نوشيدن يا خواب وغيره) تجديد قوا كردن، جان بخشيدن، فرهمند كردن
o, refreshing breeze, the harbinger of my dreamsاى نسيم جانبخش پيك آرزوهاى منa refreshing walk in the forestيك گردش فرحبخش در جنگل
- (حافظه و غيره) تازه كردن، زنده كردن
the return to my ancestral home refreshed the memories of my childhoodبازگشت به خانهى اجدادى خاطرات كودكى را در مغزم زنده كرد.
- نو نيرو شدن، فرهمند شدن، خرم شدن
- (براى تفنن يا خنك شدن و غيره) نوشيدن، تناول كردن، (تنقلات) خوردن
- (ملافه يا حوله يا غيره) عوض كردن، تازه گذاشتن
ریشه شناسی
- اوستایی: fareš به معنای تازه و نو | fresh, new
Roots & Affixes Dictionary 2.0
refresh
c.1374, from O.Fr. refrescher (12c.; Fr. rafraîchir), from re- “again” + fresche “fresh” (Mod.Fr. frais), from a Gmc. source (cf. O.H.G. frisc “fresh,” see fresh). Mental or spiritual sense of refreshing is attested from 1697. Refreshments “food or drink” first attested 1665.
McGraw-Hill Dictionary of Science and Technology
Microsoft Computer Dictionary
refresh
vb. 1. To retrace a video screen at frequent intervals, even if the image does not change, so as to keep the phosphors irradiated.
2. To recharge dynamic random access memory chips (DRAMs) so that they continue to retain the information stored in them. Circuitry on the memory board automatically performs this function. See also refresh cycle.
2. To recharge dynamic random access memory chips (DRAMs) so that they continue to retain the information stored in them. Circuitry on the memory board automatically performs this function. See also refresh cycle.
Computer Glossary
Refresh rates
An ergonomic issue that is directly related to long term ease of use. A higher refresh rate translates to a more “flicker” free display. Bandwidth, horizontal and vertical scanning rates depict a monitor’s ability to provide a higher resolution and refresh rate.
Technology Refresh
The periodic replacement of equipment, details …