minimum | کهتوم
کِهتوُم | kehtom
كمترين، دست كم، حداقل كمينه، كهين
(اقتصاد)حداقل
(روانشناسى)كمينه
(معمارى)كمينه، حداقل
(هواپيمايى)كمينه
(بازرگانى)حداقل
(علوممهندسى)حداقل، مينيمم
(ورزشى)حداقل، كمينه، مينيموم
(شيمى)مينيمم، حداقل، كمينه
(كامپيوتر)سيستم كدگذارى كه سريع ترين دستيابى و زمان بازيابى را براى داده ذخيره شده دارد، كوچكترين مقدار چيزى
(اقتصاد)حداقل
(روانشناسى)كمينه
(معمارى)كمينه، حداقل
(هواپيمايى)كمينه
(بازرگانى)حداقل
(علوممهندسى)حداقل، مينيمم
(ورزشى)حداقل، كمينه، مينيموم
(شيمى)مينيمم، حداقل، كمينه
(كامپيوتر)سيستم كدگذارى كه سريع ترين دستيابى و زمان بازيابى را براى داده ذخيره شده دارد، كوچكترين مقدار چيزى
Narcis