M

maximal | مهین | معادل فارسی maximal

در این نوشتار می توانید معادل فارسی maximal و همچنین معنی فارسی maximal و ترجمه فارسی maximal و به کارگیری آن در جمله را با نمونه ببینید. این واژه نقش گزارواژ (صفت) را در جمله دارد.

واژه‌‌های پیوسته: مهتر | مهتوم | مهتریف | مهینیس 

Merriam Webster’s Medical Desk Dictionary

max·i·mal
mak-s(-)ml adj
1 : most complete or effective ‹maximal dental protection› ‹maximal vasodilation›

کاملترین یا مؤثرترین ‹بالاترین / مهین حفاظت دندان›› ‹حداکثر / مهین گشادی عروق ›

2 : being an upper limit ‹the maximal levels achieved with subcutaneous injections —W. S. Hoffman› —
محدود بودن در یک حد بالا،  حداکثر / مهین سطوح به دست آمده با تزریق زیر جلدی
max·i·mal·ly adv
 

Cambridge Advanced Learner’s Dictionary

 maximal /ˈmæk.sɪ.məl/
adjective SPECIALIZED
largest or greatest:
Forty degrees centigrade is the maximal temperature at which this chemical reaction will occur.
40 درجه سانتیگراد، مهین دمایی است که در این واکنش شیمیایی رخ می‌دهد.
 

Oxford Advanced Learner’s Dictionary, 8th Edition

maximal
max·imal [maximal] BrE[ˈmæksɪml] NAmE[ˈmæksɪml] adjective usually before noun(technical)
as great or as large as possible
It takes several weeks for the treatment to have maximal effect

برای اینکه درمان، مهین تاثیرش را داشته باشد، چند هفته زمان می‌برد.

compare minimal
 
 

معادل فارسی maximal

  •  = meh + in
  • مِه + ین = مِهین

مه | meh

  • فرهنگ معین: (مِ ) [ په . ] (ص . ) بزرگ ، سرور. ج . مهان . مق که .
  • پارسی باستان: maθišta 🡐 بزرگترین، مهم ترین
  • اوستایی: masyāo 🡐 بزرگتر، مهتر
  • پهلوی: mas 🡐 مه، بزرگ، مهتر، بزرگتر
  • فارسی: meh 🡐 بزرگ
  • کردی: māsti̥r 🡐 بزرگتر
  • بهدینی: mas 🡐 بزرگ
  • پازند: meh 🡐 بزرگ
  • پشتو: mašar 🡐 پیرتر، آقا
  • کاشی: mussár

ین | in

  • ēn- : از ایرانی باستان aina-* پسوندی، سازنده گزارواژ (صفت ساز) که به نامواژ (اسم) و گزارواژ (صفت) و آکارواژ (قید) افزوده می‌شود. برگه 98 از نبیگ راهنمای پارتی (پهلوی اشکانی) نوشته رضا باغبیدی
  • دهخدا: ین . (پسوند) حرفی است که چون در آخر اسم درآورند دلالت بر نسبت کند، مانند سیمین منسوب به سیم و آهنین منسوب به آهن . (از ناظم الاطباء). پسوند نسبت است و با اسم ، صفت نسبی سازد، مانند زرین ، سیمین ، بلورین ، آهنین ، فولادین ، نمکین ، شیرین ، رویین ، پایین ، زیرین ، زبرین ، نگارین ، آتشین ، جوین ، گندمین ، رنگین ، گوهرین ، شاهین ، سفالین ، گلین ، سنگین ، ننگین ، عنبرین ، مشکین ، دوشین ، دیرین ، زمردین . (یادداشت مؤلف ). || پسوند صفت عالی است که به آخر صفت تفضیلی و در معدودی از کلمه ها به آخر صفت مطلق آید و صفت عالی سازد یعنی انحصار و تخصیص را می رساند و موضوعی را در صفتی بر همه ٔ افراد همجنس افزونی می دهد: بزرگ ترین ، خوش ترین ، بدترین ، زیباترین ، زشت ترین ، خوب ترین ، پست ترین ، گران ترین ، گرامی ترین ، مهم ترین … بهین ، مهین ، کهین ، پسین . (یادداشت مؤلف ). || گاهی به آخر عدد ترتیبی یا عدد غیرمعین آید وعدد وصفی ترتیبی دیگری سازد: سومین ، پنجاهمین ، اولین ، آخرین ، نخستین ، چندمین . (یادداشت مؤلف ). || گاهی به آخر اسم می پیوندد و معنایی نزدیک صفت فاعلی دهد: غمین ، یعنی دارنده ٔ غم ؛ نوشین ، دارنده ٔ نوش . (یادداشت مؤلف ). || در آخر کلمه ٔ چند، معنی کثرت دهد: چند نفر آمدند. چندین نفر آمدند.

مهین

  • مهین . [ م ِ ] (ص تفضیلی ، ص عالی ) (مه = بزرگ + ین ) بزرگتر. (غیاث ). بزرگترین . (برهان ). مقابل کهین . اکبر. اسن . بزاد برآمده ترین . آن بزرگتر به سال . سالخورده تر. کِبَرَة. فرزند بزرگتر :

ترجمه فارسی maximal

ترجمه فارسی maximal در فرهنگ نارسیس: وابسته‌ به‌ حداكثر، وابسته‌ به‌ ضرب‌ المثل‌، بيشين‌
(علوم‌مهندسى‌)حداكثر

معنی فارسی maximal

­معنی فارسی maximal در فرهنگ آریانپور: ­بيشترين‌، حداكثر، بيشين‌، بيشينه‌، بالاترين‌ حد، مهينه‌، مهين‌
 

ترجمه فارسی maximal | معادل فارسی maximal

در این بخش می توانید ترجمه فارسی maximal را که در آن از معادل فارسی maximal، مهین استفاده شده است، ببینید.

 

1. She obtained maximal benefit from the course..
او مهین بهره را از دوره آموزشی گرفت.

2. Although it is controversial, evidence suggests that maximal water impermeability of the distal nephron requires that glucocorticoid be present.
.
با اینکه بحث برانگیز است، اما گواه نشان از آن دارد که مهین درجه ناتراوایی آب نفرون دوردَست، به گلوکوکورتیکوئید نیاز دارد.

3. When antidiuretic hormone is present to a maximal degree, urine concentration is high.
هنگامی که هورمون پاد-گُمیز (ضد ادرار)، در مهین درجه است، غلظت گُمیز (ادرار) بالاست.

4. The visitors’ seats are angled strategically for maximal view
برای مهین دید، صندلی بینندگان، بطور راهبردی اَنچِلیده (اَنچِل‌دار – زاویه دار ) است.
 

5. Maximal thecal sac compression due to hematoma occurred at an adjacent, nondecompressed level in 28% of patients
مهین همفشردگی کیسه تکال به دلیل هماتوما در یک سطح مجاور ناویهَمفشرده، در 28% بیماران رخ داده است.

6. It proposes relation between dynamic visual field and maximal safety driving speed
(این بررسی) پیوستگی میان میدان دیداری پویا و مهین اروندی (سزعت) ایمنی در رانندگی را پیشنهاد می‌دهد.
 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا