K
minor | کهتر | ترجمه فارسی minor
در این نوشتار می توانید معادل فارسی minor یا مینور و همچنین معنی یا ترجمه فارسی major و به کارگیری آن در جمله را با نمونه ببینید. کهتر | kehtar
- kehtar = keh + tar
- که🡐 کِه + تَر= کِهتَر
Cambridge Advanced Learner’s Dictionary
minor (MUSIC) /ˈmaɪ.nəʳ/ US /-nɚ/ adjective / گزارواژ belonging or relating to a type of musical scale that generally has a sad sound, typically having a half tone between the second and third and between the fifth and sixth notes, and a whole tone between each of the others:
متعلق یا در پیوند با گونه ای از گام موسیقی که به طور معمول صدایی غمانگیز دارد که معمولا میان نتهای دوم و سوم و نتهای پنجم و ششم نیم پرده و دیگر نتها یک پرده دارد.
The piece is written in a minor key.
قطعه پیس / piece در کلید کهتر نوشته شده است.
Mozart’s Piano Concerto No. 20 in D minor.
کنسرتو پیانو شماره 20 موتسارت در دو / D کهتر.
Compare major (MUSIC).
x
minor (YOUNG PERSON) /ˈmaɪ.nəʳ/ US /-nɚ/ noun [C] / نامواژ someone who is too young to have the legal responsibilities of an adult:
کسی که برای داشتن مسئولیتهای یک بزرگ سال بسیار جوان است:
He was accused of having sex with a minor.
او متهم به داشتن گاد (رابطه جنسی) با یک کهتر بود.
minor (UNIMPORTANT) /ˈmaɪ.nəʳ/ US /-nɚ/ adjective / گزارواژ having little importance, influence or effect, especially when compared with other things of the same type: a minor operation
عملیات کهتر
It’s only a minor problem.
این تنها یک مشکل کهتر است.
There’s been an increase in minor offences, such as traffic violations and petty theft.
جرمهای کهتر همچون تخلفات راهنمایی و رانندگی و دزدیهای کوچک افزایش داشته است.
She suffered only minor injuries.
از زخمی، کهتر رنج میبرد.
It requires a few minor adjustments.
نیاز به چند تنظیم کهتر دارد.
a minor poet of the 16th-century
یک شاعر کهتر سده 16
Compare major (IMPORTANT).
ترجمه فارسی minor
کهتر| kehtar
- kehtar = Keh + tar
- که🡐 کِه + تَر= کِهتَر
که | keh
- فرهنگ معین:
(کِ تَ ) (اِ. ) خردتر، خردسال تر.
- فرهنگ دهخدا: کهتر. [ ک ِ ت َ ] ( ص تفضیلی ) به معنی کوچکتر باشد، چه «که » به معنی کوچک و خرد باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). کوچکتر و خردتر. ( ناظم الاطباء ). اصغر. مقابل مهتر. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : پس شیرین را گفت او را برهنه کن تا همه اندام وی بنگرم. او را برهنه کرد، همه ٔاندام او درست بود مگر که گونه چپ او کهتر از آن ِ راست بود. ( بلعمی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- پارسی باستان : kaθiyah* : کوچکتر
- اوستایی : kasu : کِه، کوچک، کم
- پارتی: kasādar : کوچکتر، جوانتر
- فارسی میانه: keh : کوچک
- پهلوی میانه ترفانی: kyh [keh] : کمتر،کوچکتر،
- سغدی : kas(‘) : لاغر، کوچک، کِه
- سکایی : kastara : پست، ضعیف، ناتوان
- فارسی : kih | keh : خُرد، کوچک، صغیر، در برابر مِه
- بلوچی: kisān | kasān : کوچک
- بهدینی : kasok | kasuk : کوچک
- پشتو : kə́šar / kíser : برادر (جوانتر)
- آسی : kæstær : کوچکتر، که
- کاشی : kessár | kessertér : کوچکتر، کِهتر
تَر | tar پسوند سازنده صفت برتر یا تفضیلی
- ایرانی باستان: tara- پسوند صفت برتر همانند: apatara
- اوستایی: tara-
- هندی باستان: tara-
- پهلوی: tar
- بلوچی: ter-
- کردی: ter-
- آسی ذیگورون: der-
- آسی تاگوری: där
- فارسی: tar تر. [ ت َ ] (پسوند) باید دانست که کلمه ٔ تر که تفضیل است در فارسی با کلمه ای که ملحق او شود در صورت ترکیب افاده ٔ معنی مبالغه کند چون بهتر و بهترین و خوشتر و خوشترین و نوآیین ترین و مانند آن و بتوسط کلمه ٔ «از» در میان او و مفضل ٌعلیه افاده ٔ معنی تفضیل کند، چون فلانی بهتر از فلانی است و در اولیتر و اهمتر و امثال آن محض زایده است چرا که مایلحق خود اسم تفضیل است لیکن چون فارسیان را اعتنا به اصل وضع او نیست بطور کلمات خود کلمه ای بدان ملحق نموده بمعنی مذکور استعمال کنند و این نوعی از تصرفات ایشان بود. (آنندراج ). برای تفضیل آمده چون خوشتر و بهتر و بی کلمه ای دیگر مستعمل نشود. (از فرهنگ رشیدی ). یکی از حروف اسمی که همیشه در آخر کلمات درمی آید و معنی اکثریت و افضلیت به آنها میدهدمانند سرخ تر یعنی بسیار سرخ و داناتر یعنی بیش از همه دانا و بزرگتر یعنی بسیار بزرگ ، و این کلمه از علامات ممیزه ٔ صفت است از اسم یعنی چون در آخر کلمه ای درآید که دارای معنی اسمی و صفتی هر دو باشد آنرا مخصوص بمعنی صفتی میکند یعنی عالم که در اسم و صفت هر دو استعمال میشود ولی چون گوئیم عالمتر تنها دارای معنی صفتی خواهد بود. (ناظم الاطباء). نشانه ٔ صیغه ٔ تفضیلی . در پارسی باستان تره ۞ (در اپتره ) ۞ ، اوستایی و هندی باستانی تره ۞ ، پهلوی تر ۞ ، کردی تر ۞ ، استی در ۞ و در ۞ ، گیلکی تر ۞
معنی فارسی minor
معنی فارسی minor در فرهنگ نارسیس:
كمتر، كوچكتر، پايين رتبه خرد، خردسال، اصغر، شخص نابالغ، محزون، رشته فرعى كهاد، صغرى، در رشته ثانوى يا فرعى تحصيل كردن كماد (روانشناسى)كهاد [در ماتريس ها] جزيى، صغير (علومنظامى)كوچكتر، پايين رتبه، صغير كم، كوچك (معمارى)كوچكتر (بازرگانى)صغير، كوچك، فرعى (حقوق)صغير (فقهى)صغير
ترجمه به فارسی minor
ترجمه به فارسی minor در فرهنگ آریانپور:
- فرعى، جزيى، (اندازه يا مقدار يا تعداد يا گسترش) كمتر، كهتر (در برابر: مهتر يا اصلى rojam)، دونتر، دونپايه، كهين
- (رياضى) كهاد، فگانه، ورين
minor of a determinantكهاد دترمينان کهتر دترمینانminor of a circleقوس كوچكتر دايره کهتر دایره
- كمتر از سن قانونى (معمولا كمتر از 81)، صغير، نابالغ، خردسال
if you are fifteen, you are still considered to be a minorاگر پانزده سال دارى هنوز صغير محسوب ميشوى.
اگر 15 سالهای، هنوز کهتر به شمار میآیی.minor are not permitted to enterاشخاص نابالغ اجازهى ورود ندارند. کهتر اجازه ورود ندارد.
- (قديمى) حزب اقليت
- محزون، غم انگيز، شكوهآميز
- (امريكا - آموزش دانشگاهى) رشتهى فرعى، به عنوان رشتهى فرعى انتخاب كردن، وابسته به رشتهى فرعى
she minored in chemistryرشتهى فرعى او شيمى بود.
رشته کهتر او شیمی بود.
- (موسيقى) مينور، كوچك
- (انگليس - آموزش) كهترين (ميان چند دانش آموز هم اسم)، (از همه) كوچكتر، اصغر
Smith minorاسميت كهتر، اسميت كوچك
گام مینور یا گام کهتر (به انگلیسی: minor Scale) یا (گامهای دیاتونیک).
گام کهتر یا گام مینور (به انگلیسی: Minor Scale) نوعی گام دیاتونیک است که درجه سوم آن نسبت به نت پایهٔ گام دارای فاصله سوم کوچک میباشد.کهتر یا minor در ریاضیات
McGraw-Hill Dictionary of Science and Technology
MATHEMATICS The minor of an entry of a matrix is the determinant of the matrix obtained by removing the row and column containing the entry. Also known as cofactor; complementary minor.
کهترِ یک اندرشُد (ورودی) از یک ماتریس، دترمینان ماتریسی است که با حذف یک یا چند رج و ستون اندرشد مادر، به دست میآید. کهتر، همچنین با نام کوفاکتور و متمم کهتر نیز شناخته میشود.
Roots & Affixes Dictionary 2.0
minor
1212, from L. minor “lesser, smaller, junior,” formed as a masc./fem. of minus on the mistaken assumption that minus was a neut. comparative (see minus), from PIE base *min- “small” (cf. L. minuere, Gk. minythein, O.E. minsian “to diminish,” Skt. miyate “diminishes, declines,” Rus. men’she “less”). Some Eng. usages are via O.Fr. menor, from L. minor. Meaning “under-age” (adj.) is from 1579; the noun meaning “under-aged person” is from 1612. The musical sense is from 1694. In U.S. colleges and universities, “subject of study with fewer credits than a major,” it is attested from 1890. In the baseball sense, minor league is from 1884; the figurative extension is first recorded 1926.