S

subscribe | پانبیس | معادل فارسی سابسکرایب

در این نوشتار می توانید معادل فارسی subscribe و همچنین معنی فارسی سابسکرایب و به کارگیری subscribe در جمله را با نمونه ببینید.

معادل فارسی سابسکرایب

  • پِانِبیس | pânebis | پا + نِبیس = پانبیس
  • پانِبیستَن | pânebistan | پا + نبیس + تن = پانبیستن
  • پانبشتَن | pânebeshtan | پا + نبش + تن = پانبشتن
  •  پانِبیسیدَن | pânebisidan | پا + نبیس + یدن= پانبیسیدن
  • پانِبیس کردن | pânebis kardan | پا + نبیس + کردن = پانبیس کردن

پا:

  • دهخدا: کوتاهه پای|| پائین . ذیل . تک . ته . فرود هر چیزی را گویند همچو پای کوه و پای حصار و پای دیوار و امثال آن . (برهان ) :

نبیس:

  • دهخدا: نبیسیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) نبشتن . نوشتن . نویسیدن : پس این دو نام بر کرانه های او نبیس .

معنی فارسی سابسکرایب در فرهنگ نارسیس:

معنی فارسی subscribe: تصويب‌ كردن‌، تصديق‌ كردن‌ صحه‌ گذاردن‌، ابونه‌ شدن‌ متعهد شدن‌، تقبل‌ كردن‌
(حقوق‌)امضا كردن‌ پاى‌ سند ‏[با ‏o‏t‏] تعهد يا تعهد پرداخت‌ كردن‌ در پرداخت‌ مبلغى‌ شركت‌ كردن‌ موافقت‌ كردن‌ با، پذيره‌ نويسى‌ كردن‌ سهام‌
(كامپيوتر)افزودن‌ نام‌ به‌ ليست‌ پستى‌ از ليست‌ سرويس‌ ها تا هر پيامى‌ براى‌ گروه‌ دريافت‌ كنيد

ترجمه فارسی Subscribe در فرهنگ آریانپور

­ترجمه فارسی subscribe (در پاى سند و غيره‌) امضا كردن‌، دستينه‌ نهادن‌
  • subscribed and sworn before me on the 14th of June, 1998
  • در روز چهاردهم‌ ژوئن‌ 8‏9‏9‏1‏ در حضور اينجانب‌ امضا و (با سوگند) تعهد شد.‏
  • در روز چهاردهم‌ ژوئن‌ 8‏9‏9‏1، پیش من، پانِبیس و (با سوگند) تعهد شد.‏
تاييد يا توافق‌ كردن‌، رضايت‌ دادن‌، (به‌ طور كلى‌) موافق‌ بودن‌، خواستار بودن‌، هم‌ راى بودن‌ ، عقيده‌اى را تاييد كردن‌
  • I do not subscribe to that government’s terrorist activities
  • من‌ با اعمال‌ تروريستى‌ آن‌ دولت‌ موافق‌ نيستم‌.‏
  • من کارهای تروریستی آن دولت را پانبیس نمی کنم.
 (روزنامه‌ و غيره‌) آبونه‌ شدن‌، مشترك‌ شدن‌
  • I have subscribed for Keyhan
  • من‌ روزنامه‌ى كيهان‌ را آبونه‌ شده‌ام‌.‏
  • من کیهان را پانبیسته‌ام / پانبشته‌ام / پانبیس کرده‌ام.
(امور خيريه‌) تعهد پرداخت‌ كردن‌، تقبل‌ كردن‌، پذيرا شدن‌
  • each man subscribed fifty dollars
  • هر مرد تقبل‌ كرد كه‌ پنجاه‌ دلار بدهد.‏
  • هر مرد پرداخت 50 دلار را پانبیست/پانبشت/پانبیسید/پانبیس کرد.
  (كنسرت‌ و غيره‌) بليط‌ ساليانه‌ يا فصلى‌ خريدن‌، مشترى دائم‌ شدن‌
 (سهام‌) پذيره‌ نويسى‌ كردن‌

 

جمله های نمونه:

Which journals does the library subscribe to?

  • کتابخانه اشتراک کدام مجله ها را دارد؟
  • کتابخانه کدام مجله ها را پانبیس می کند.
  • کتابخانه کدام مجله‌ها را پا می‌نبیسد.

How much did you subscribe ?

  • چقدر اشتراک داشتید؟
  • چقدر پانبیستید/پانبشتید؟/ پانبیس کردید

ترجمه فارسی subscribe در Macmillan

subscribe  ​‌/səbˈskraɪb/

  • INTRANSITIVE to pay money so that you will regularly receive copies of a newspaper or magazine

subscribe to: We subscribe to all the main medical journals.

  • to pay money regularly in order to belong to a club or organization

subscribe to: She subscribes to various different charitable organizations.

  • to pay money regularly in order to receive a service

subscribe to: I subscribe to a couple of film channels.

  • to pay money for a set of tickets to a series of performances

subscribe to: Are you going to subscribe to the opera this season?

INTRANSITIVE/TRANSITIVE ​FORMALto sign your name on an official document

INTRANSITIVE ​COMPUTINGto add your name and email address to a list of people who want to receive messages from a website automatically

 


subscribe

verb1. to subscribe to a magazine to pay in advance for a series of issues of a magazine 2. to give money to • He subscribes to several charities. 3. to subscribe to a view to agree with a view (formal.) • I subscribe to the view that government expenditure should be reduced.
 

 
Cambridge Advanced Learner’s Dictionary
subscribe
subscribe /səbˈskraɪb/
verb [I or T]
1 to pay money to an organization in order to receive a product, use a service regularly or support the organization:
She subscribes to several women’s magazines.
I subscribe £10 a month to the charity.

2 SPECIALIZED to offer to buy something or pay an amount for something as part of your business activities:
Existing shareholders subscribed to only 49% of the new share issue.

subscriber /səbˈskraɪ.bəʳ/ US /-bɚ/
noun [C]
someone who subscribes to a product, service or organization:
Cable television companies have launched major campaigns to increase their number of subscribers.

subscription /səbˈskrɪp.ʃən/
noun [C] (INFORMAL sub)
an amount of money that you pay regularly to receive a product or service or to be a member of an organization:
UK We bought our niece an annual subscription to the tennis club.
I decided to take out (= pay for) a subscription to a gardening magazine.
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا