hotspot | نت‌رس| نت‌رسگاه

برای معنی هات اسپات به فارسی معادل و برابر “نِترس” و “نِترِسگاه” را پیشنهاد داده ایم. نترس/نترسگاه/Hotspot به معنای جایگاه فیزیکی‌ای است که در آن کاربران می‌توانند با استفاده از فناوری Wi-Fi، از راه شبکهٔ محلی بی‌سیم (WLAN)، به اینترنت متصل شوند. این شبکه معمولاً از طریق یک روتر به یک سرویس‌دهندهٔ اینترنت (ISP) وصل است.

🔸 نترس/نترسگاه/hotspot می‌تواند خصوصی (مثلاً در خانه) یا همگانی(مثلاً در فرودگاه یا کافه) باشد.
🔸 بیشتر مردم آن را با عنوان Wi-Fi hotspot می‌شناسند.
🔸 برخی نترس/نترسگاه/hotspot ها دسترسی رایگان دارند و برخی نیاز به پرداخت یا ورود دارند.

Mobile Hotspot (یا: Portable Hotspot) یا نترس همراه” گونه‌ای از hotspot است که به یک مکان خاص وابسته نیست و می‌توان آن را همراه داشت. در این حالت، کاربر با استفاده از گوشی هوشمند یا دستگاه خاصی، یک شبکهٔ Wi-Fi ایجاد می‌کند که دستگاه‌های دیگر مانند لپ‌تاپ از راه آن به اینترنت متصل می‌شوند. این فرآیند را در انگلیسی tethering می‌نامند.

📱 برای نمونه: وقتی شما اینترنت گوشی خود را روشن می‌کنید تا لپ‌تاپ‌تان به آن وصل شود، شما یک mobile hotspot ایجاد کرده‌اید.

آوانویسی نوییاندن

  • نترس |نِترِس| netres
  • نترسگاه|نِترِسگاه| netresgāh

🔷نمونه جمله با واژه: hotspot | نِت‌رِس | نِت‌رِس‌گاه‌

🔸 نقش: اسم (اسم عام، قابل‌شمارش)


1. 🔹 This café has a free Wi-Fi hotspot.

🔸 نقش hotspot: اسم (مفعول جمله)
📘 این کافه یک نِت‌رِس وای‌فای رایگان دارد.


2. 🔹 Public hotspots are often unsecured.

🔸 نقش hotspots: اسم (فاعل جمله)
📘 نِت‌رِس‌گاه‌های عمومی اغلب بدون امنیت هستند.


3. 🔹 You can find hotspots in airports, hotels, and coffee shops.

🔸 نقش hotspots: اسم (مفعول جمله)
📘 می‌توانی نِت‌رِس‌ها را در فرودگاه‌ها، هتل‌ها و کافه‌ها پیدا کنی.


4. 🔹 The hotspot provides internet access to nearby devices.

🔸 نقش hotspot: اسم مفرد (فاعل جمله)
📘 نِت‌رِس به دستگاه‌های اطراف دسترسی اینترنت می‌دهد.



🔷نمونه جمله باواژه: mobile hotspot | نِت‌رِسِ همراه

🔸 نقش: اسم ترکیبی (اسم مرکب قابل‌شمارش)


5. 🔹 I created a mobile hotspot using my phone.

🔸 نقش mobile hotspot: مفعول جمله
📘 با گوشی‌ام یک نِت‌رِسِ همراه درست کردم.


6. 🔹 Mobile hotspots are useful when traveling.

🔸 نقش mobile hotspots: فاعل جمع
📘 نِت‌رِس‌های همراه هنگام سفر بسیار به‌دردبخورند.


7. 🔹 She connected her tablet to a mobile hotspot.

🔸 نقش mobile hotspot: مفعول جمله
📘 او تبلتش را به یک نِت‌رِسِ همراه وصل کرد.


8. 🔹 Using a mobile hotspot drains your phone’s battery faster.

🔸 نقش mobile hotspot: مفعول با حرف اضافه
📘 استفاده از نِت‌رِسِ همراه، باتری گوشی را سریع‌تر خالی می‌کند.

ریشه شناسی نترس و نترسگاه

واژه نترس از دو بخش نت + رس ساخته شده است

ریشه شناسی نامواژ net | internet | نت

internet (اسم)
در سال ۱۹۸۴ به کار رفت، به معنای «شبکه‌های به‌هم‌پیوستهٔ رایانه‌ای وزارت دفاع ایالات متحده». این واژه کوتاه‌شدهٔ internetwork یا inter-network است که از ۱۹۷۲ برای اشاره به شبکه‌هایی (در آن زمان بیشتر فرضی) که شامل چندین رایانهٔ جداگانه بودند، به کار می‌رفت.
ساخت آن از پیشوند inter- به معنای «میان» + واژهٔ network (شبکه) است.
راهنمای سبک خبرگزاری Associated Press از سال ۲۰۱۶ نوشتن آن را بدون حرف بزرگ آغازین (internet به جای Internet) توصیه کرد.

ریشه شناسی کارواژ رس و رسیدن

ras از ایرانی باستان برانگاشته ra-s-a* که s نشانه ماده آغازی است و در پیوند با ریشه -r در کنار -ar “حرکت کردن، رفتن” و از آریایی کهن -r در کنار -er* “در جنبش بودن، در حرکت بودن”است. (از نبیگ Pokorny IEW 326 ) | پارسی باستان: ریشه -ar “حرکت کردن” ماده آغازی ra-s-a از نبیگ (Kent OP 169)  |اوستایی: ریشه -ar “حرکت کردن” ماده آغازی rasa و صفت مفعولی ərəta از نبیگ (Bartholomae AiW 183) | پهلوی سنگ نبیس: -ras “رسیدن” و ماده گذشته rasīt “آمدن، رسیدن” (از نبیگ Gignoux Gl 37 ) | پهلوی سنگ‌نبیس پارتی: -ras “رسیدن” و ماده گذشته rasīt “آمدن، رسیدن” (از نبیگ lbid 68 )  | پهلوی مانوی: -ras “آمدن، رسیدن” و ماده گذشته rasīd (از نبگ Henning verb 196, Boyce W-list 79 ) | پازند: rasīdan ( از نبیگ Nyberg MP || 167) مصدر burdan “بردن، آوردن” (از نبیگ Henning Verbum برگ 175 / نبیگ Ghilain ELP برگ 58 / نبیگ Durkin-Meisterernst DMMPP برگ 109) | پشتو: rasedal “رسیدن” | بلوچی: rasag “رسیدن” (از نبیگ Horn GNE 616) | آسی ایرونی: lasyn، last و دیگوری lasnu، last “رساندن، آوردن” از نبیگ Abaev IESO ||| 14-15

فارسی: رس . [ رَ ] (نف مرخم ، ن مف مرخم ) رسنده . وارسنده . همیشه بطور ترکیب استعمال می شودمانند دسترس یعنی چیزی که می توان بدان دست رسانید و… (ناظم الاطباء). به معنی فاعل که وارسنده باشد. (برهان ). رسنده به چیزی و در این معنی غیر مرکب مستعمل نیست چون دادرس و فریادرس و… (آنندراج ). اسم فاعل از مصدر رسیدن است در صورتی که با لفظ دیگر مرکب شود مثل دادرس و فریادرس . (فرهنگ نظام ). در ترکیب به معنی رسنده آید: بازرس . بررس . (فرهنگ فارسی معین ).
– بازرس ۞ ؛ مفتش . (یادداشت مؤلف ). آنکه از طرف سازمان یا اداره ای به تفتیش و رسیدگی وضع اداره یا مؤسسه ای بپردازد. سمتی است در ادارات و مؤسسه ها.
– بررس ؛ مطالعه کننده . در تداول وزارت فرهنگ و هنر و آموزش و پرورش سمتی اداری است که دارنده ٔ آن موظف است کتابها را خواه کلاسی و خواه غیرکلاسی بخواند و بررسی کند و نظر دهد. ویراستار. ویرایشگر.
– دادرس ؛ که به داد مردم برسد. که به فریاد مردم برسد. فریادرس .که به شکایت و تظلم مردم رسیدگی کند.
– || قاضی نشسته . (یادداشت مؤلف ). قاضی . (لغات فرهنگستان ایران ). رجوع به همین کلمه در حرف «د» شود.
– دسترس ؛ چیزی که میتوان بدان دست رسانید. (ناظم الاطباء) :
– صدارس ؛ مسافت راهی که صدا بدانجا برسد. و رجوع به صدا و صدارس شود.
– عقل رس ؛ که عقل بدان برسد. که خِردبدان راه رساند.
– || که عقلش برسد. که عقلش کامل شود. بالغ. عاقل . کامل . (یادداشت مؤلف ).
– غوررس ؛ بازرس . محقق . بررس . که به چگونگی امر رسیدگی و دقت نماید. رجوع به غوررس شود.
– فریادرس ؛ کسی که به فریاد شخص میرسد و وی را نگاهداری می کند و از وی یاری می نماید. (ناظم الاطباء) :
– کاررس ؛ که به کار برسد. که به کار رسیدگی کند. فریادرس . دادرس . (یادداشت مؤلف ).
|| مخفف رسیده . (یادداشت مؤلف ).
– تیررس ؛ که تیر بدان برسد. مسافت راهی که تیر بدان برسد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به همین کلمه در حرف «ت » شود.
|| رسیده شده و بالغ و نضج گرفته . (ناظم الاطباء). پخته .
– پیش رس ؛ میوه ای که زودتر از دیگر میوه ها پخته گردد.
– خانه رس ؛ که در خانه رسیده باشد. میوه که در خانه پخته و رسیده باشد :
دیررس ؛ میوه ای که دیرتر برسد و پخته گردد.
– زودرس ؛ میوه ای که زودتر برسد. پیش رس . رجوع به همین ترکیبات در جای خود شود.
– نارس ؛ کال و نارسیده .
– نورس ؛ تازه رس . که تازه رسیده باشد. میوه ای که تازه رسیده باشد. درختی که تازه نضج و نمو کرده باشد. جوانی که تازه بالغ شده باشد. رجوع به نورس در جای خود شود.
– نیم رس ؛ چیزی که بخوبی نرسیده و نضج نگرفته باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به نیم رس در جای خود شود.
|| (اِمص ) رسیدن و وارسیدن باشد. (برهان ). رسیدن . (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ). || (فعل امر) امر به رسیدن هم هست یعنی برس و وارس . (برهان ). امر از رسیدن یعنی برس . (آنندراج ) (انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ). صیغه ٔ امر از رسیدن . (از شعوری ج 2 ص 18).امر از مصدر رسیدن است که در تکلم با اضافه ٔ باء (برس ) استعمال شود. (فرهنگ نظام ). رجوع به رسیدن شود.

ریشه شناسی hotspot

also hotspot, 1837 as “dangerous situation;” 1838 as a skin irritation; 1931 as “nightclub;” 1938 in the firefighting sense; 1941 as “place of international conflict.” See hot (adj.) + spot (n.).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا