act | اکت | کرت | ورز
معنی act به فارسی
معنی act به فارسی عمل و کار است که در اینجا ما بنواژ اکت، کرت و ورز را پیشنهاد داده ایم که در ادامه بدان می پردازیم. استاد ملایری در فرهنگ اختر فیزیک خود برابر ژیر را پیشنهاد داده است.
1) The process of doing or performing something; something done or performed.
2) (v.intr.) To carry out an action; to produce an effect.
act | کرت| ورز
- اکت > اِکت | ekt | اَکت | akt |
- کرت | کِرت | kert | کَرت | kart
- ورز | وِرز | verz | وَرز | varz
Act به عنوان فعل (Verb)
- معنی فارسی: کرتن، ورزیدن، عمل کردن، رفتار کردن، بازی کردن (در تئاتر)، تصویب کردن (قانون)
- تعریف: به معنای انجام دادن کاری، نشان دادن رفتاری خاص یا ایفای نقش در یک نمایش یا فیلم است.
- مثالها:
- He acted very strangely. (او خیلی عجیب اکتید/کرتید/ورزید/ رفتار کرد.)
- The play was acted out by the students. (نمایش توسط دانش آموزان اکتیده شد/ کِرتیده شد / ورزیده شد/ اجرا شد.)
- The government acted quickly to address the crisis. ( دولت برای رسیدگی به بحران سریع کِرتید ورزید/عمل کرد.)
Act به عنوان اسم (Noun)
- معنی فارسی: عمل، قانون، صحنه (در نمایش)، قانون مصوب
- تعریف: به معنای یک کار انجام شده، یک قانون تصویب شده، یک صحنه از یک نمایش یا یک قانون قانونی است.
- مثالها:
- A heroic act saved the day. (یک اکت /کرت/ورز /عمل قهرمانانه روز را نجات داد.)
- The new act of Congress will affect many people. (اکتید/کرت/ورز/قانون تازه کنگره بر بسیاری از افراد تأثیر خواهد گذاشت.)
- The first act of the play was very exciting. (اکت/کرت/ورز/پرده نخست نمایش بسیار هیجانانگیز بود.)
5 جمله با “act” به عنوان نام (Noun)
- A random act of kindness can brighten someone’s day. (گهگاه یک اکت/کرت/ورز/عمل مهربانانه میتواند روز کسی را برافزوزد.)
- The new law is a positive act for the environment. (قانون تازه یک اکت/کرت/ورز/اقدام مثبت برای محیط زیست است. / قانون جدید یک اقدام مثبت برای محیط زیست است.)
- The final act of the play was the most dramatic. (پرده آخر نمایش، دراماتیکترین بود.)
- His heroic act saved the lives of many. (اکت/کرت/ورز قهرمانانه او جان بسیاری را نجات داد. / عمل قهرمانانه او جان بسیاری را نجات داد.)
- The magician performed many amazing acts. (جادوگر بسیاری از اکتهای/کرتهای/ورزهای/کارهای شگفتانگیز را اجرا کرد.)
5 جمله با “act” به عنوان کارواژ (Verb)
- He acted like he didn’t care, but I knew he did. (او طوری اکتید/کرتید/ورزید/رفتار کرد که انگار اهمیت نمیدهد، اما من میدانستم که اهمیت میدهد.)
- She is acting in a new play. (او در یک نمایش تازه میاکتد/میکرتد/میآورزد/بازی میکند.)
- You need to act now before it’s too late. (تو اکنون باید بیاکتی/بکرتی/بیاورزی/عمل کنی پیش از اینکه خیلی دیر شود.)
- Can you act as my interpreter? (میتوانی به عنوان ترجمان من بیاکتی/بکرتی/بورزی/عمل کنی؟)
- The drug acted quickly to relieve the pain. (دارو سریع اکتید/کرتید/ورزید/عمل کرد تا درد را تسکین دهد.)
نمونه جمله با act
- عمل به عنوان یک حرفهای
- In critical situations, you must act like a professional, even if you’re feeling uncertain.
در موقعیتهای حساس، باید مانند یک حرفهای باکتید/بکرتید/بورزید/رفتار/عمل کنید، حتی اگر احساس تردید دارید.
- In critical situations, you must act like a professional, even if you’re feeling uncertain.
- عمل کردن به جای کسی
- When the CEO was away, the deputy acted in his place.
وقتی مدیرعامل غایب بود، دستیارش به جای او اکتید/کرتید/ورزید/ عمل کرد.
- When the CEO was away, the deputy acted in his place.
- تظاهر کردن
- He acts like he doesn’t care, but deep down, he is worried.
او میکتد/میکرتد/میورزد/تظاهر میکند که اهمیت نمیدهد، اما در باطن نگران است.
- He acts like he doesn’t care, but deep down, he is worried.
- بازی در نقش یک شخصیت
- She was thrilled to act as Juliet in the school play.
او از اکتیدن/رتیدن/ورزیدن/بازی کردن در نقش جولیت در نمایش مدرسه بسیار هیجانزده بود.
- She was thrilled to act as Juliet in the school play.
- تصمیم سریع و واکنش فوری
- In emergencies, it’s important to act fast to prevent further damage.
در مواقع اضطراری، مهند/مهم است که اروند/سریع بیاکتید/بکرتید/بورزید/ عمل کنید تا از خسارت بیشتر جلوگیری شود.
- In emergencies, it’s important to act fast to prevent further damage.
- عمل به عنوان یک ماده شیمیایی یا محرک
- The drug acts as a stimulant, increasing alertness and energy.
این دارو به عنوان یک محرک میاکتد/میکرتد/میورزد/ عمل میکند و هشیاری و انرژی را افزایش میدهد.
- The drug acts as a stimulant, increasing alertness and energy.
- تکپردازی در یک نمایش یا رویداد
- The magician’s act left the audience in awe.
- اکت/کرت/ورز/اجرای شعبدهباز بینندگان را شگفتزده کرد.
- مصوبه یا قانونگذاری رسمی
- The parliament passed an act to protect endangered species.
پارلمان یک اکت/کرت/ورز/مصوبه برای پاسداری از گونههای در حال از میان رفتن هستند تصویب کرد.
- The parliament passed an act to protect endangered species.
- نقش و تأثیر گذاشتن
- The new policy acts to bridge the gap between urban and rural schools.
سیاست جدید برای پر کردن فاصله میان مدرسههای شهری و روستایی میاکتد/میکرتد/میورزد عمل میکند.
- The new policy acts to bridge the gap between urban and rural schools.
- تظاهر به داشتن ویژگی یا رفتاری
- She acts all confident, but I know she’s actually nervous about the presentation.
او میاکتد/میکرتد/میورزد/تظاهر میکند که کاملاً مطمئن است، اما میدانم که در واقع از ارائهاش مضطرب است.
ریشه شناسی وِرز
واژه وِرز برگرفته از ریشه اوستایی وَرِز “varez” و وِرِزی “verezi” به معنای کار می باشد و همچنین می توانیم آن را در واژه ای همچون اِوِرِز یا everezika اوستایی ببینیم که به معنای بی کار می باشد. همچنین ریشهشناسی واژه ورز را در “ورزیدن” (فارسی میانه: warzidan) به معنای «کار کردن» و «فعالیت کردن» می توان دید و بر اساس منابع مختلف نشان میدهد که این فعل از ریشههای هندواروپایی برگرفته و بهویژه به معنای «زراعت کردن» و «شخم زدن» استفاده میشده است. این واژه در فارسی میانه به صورت “warz” به کار میرفته که خود اشاره به «کار کردن» و «شخم زدن» دارد.
واژه “ورز” در اوستایی به صورت *varz دیده میشود که معنای مشابهی با «کار کردن» و «فعالیت داشتن» داشته و از ریشه هندواروپایی *erg (به معنای «کار کردن») مشتق شده است. از همین ریشه در فارسی باستان واژههایی همچون “vard” (به معنای «کار کردن») وجود داشته که در اسم خاص Artavardiya (به معنای «عملکننده به راستی») بهکار رفته است.
در متون پارتی واژه “parvarz” به معنای «تلاش کردن» یا «کوشیدن» از همین ریشه است. همچنین در زبان سکایی واژه “valys” به معنای «کار کردن» بهکار رفته است. در زبان سغدی، واژه *pari-warz-a به صورت “parwarz” و prw’rz دیده میشود که معنای «توجه کردن»، «نگهداری» و «پرورش» را دارد.
در خوارزمی نیز واژه wžy به معنای «واداشتن به بدکاری» دیده میشود که باز از همین ریشه گرفته شده است. همچنین در زبان آسی (آسیایرونی و دیگوری) واژه “waryn” و “warzt” به معنای «عشق ورزیدن» و «دوست داشتن» وجود دارد که نشان از گسترش معنایی این ریشه در زبانهای مختلف دارد.
در مجموع، ریشه واژه “ورزیدن” در زبانهای مختلف هندواروپایی و ایرانی نشاندهنده پیوستگی مفاهیم مرتبط با کار، زراعت، و تلاش است که در طی قرون و با تغییر زبانها به اشکال مختلف گسترش یافتهاند.
ریشه شناسی اکت
واژه “اکت / əkt” ریخت گذشته بن کنونی کارواژ “کون / kun” در سغدی است که هم پایه “کُن / kon” در فارسی سنجه می باشد، و این واژه در زبان سغدی به مینیگ کرده / done است. همچنین در “اکتیا / əkt-yā” به مینیگ کار، عمل / action، deed دیده میشود. واژه اکت از ریشه کهن کارواژ، کردن است که این بنواژ در پارسی باستان و اوستایی > “کَر / kar” > کردن، ساختن، to do، to make | در پهلوی نیز “کون / kun” >کردن، ساختن، to do، to make می باشد. در یغنابی که یکی از زبان های نو ایرانی هورایانی/شرقی است و می توان گفت بازمانده ای از سغدی کهن است نیز ریخت “kun/əkt” را به گونه “kǔn/ǐ́kta” > کردن، ساختن، to do، to make می بینیم.
بنخان > برگ 236 تا 240 نبیگ ریشه شناسی کارواژهای ایرانی از “جانی چانگ” | برگ 108 نبیگ فرهنگ سغدی “قریب” | برگ 10، 19، 21، 61، 68 نبیگ درامدی بر سغدی مانوی از “پرودس اکتور شروو“
икт | ikta V. English: did
- Ман хари фиромич икта
- I forgot the donkey
- Man xari firomic ikta
- من خر را فراموش کردم
- Ман харро фаромӯш кардам.
- Man xarro faromūş kardam
ریشه شناسی کرت
واژه کَرت، یک واژه برامده از ریشه اوستایی “kereta” [پوشین نخست فرهنگ اوستایی احسان بهرامی برگ 380] به معنای کرده، انجام داده، درست کرده است و همچنین در زبان پهلوی نیز به واژه کَرت به معنای عمل و کار بر می گردد. این واژه در فارسی نیز به گونه کرد و کرده به معنای عمل است، هرچند به دلیل سختی صرف واژه های پایان یافته به دال در فارسی، ما ریخت “کرت” را بر گزیده ایم. ریشهشناسی کارواژ«کردن» در فارسی به دورههای باستانی زبانهای ایرانی و حتی به ریشههای هندواروپایی بازمیگردد. واژه «کردن» از ریشهی باستانی *kar- گرفته شده است که به معنای «ساختن، انجام دادن» است. این ریشه نه تنها در زبانهای ایرانی، بلکه در زبانهای هندواروپایی دیگر نیز نشانههایی دارد.
۱. ریشهی هندواروپایی
ریشهی اصلی این واژه در زبانهای هندواروپایی به صورت *ker- یا *kÛer- آمده است که معنای «ساختن» و «شکل دادن» را داشته است. این ریشه در زبانهای مختلف دیگر نیز به صورتهایی مشابه ظاهر میشود، مانند:
- لیتوانیایی: kürti به معنای ساختن.
- سنسکریت: krṇoti به معنای انجام دادن. این شباهتها نشان از گستردگی و قدمت این ریشه در زبانهای هندواروپایی دارند.
۲. ایرانی باستان و اوستایی
در زبان ایرانی باستان، ریشهی *kar- به معنای «ساختن» و «انجام دادن» بوده و در فارسی باستان و اوستایی بهکار رفته است. در اوستایی، این ریشه در فعلهایی مانند kunavāhy (کردن) و karta- (انجام دادن) دیده میشود.
۳. پهلوی
در زبان پهلوی (فارسی میانه)، این ریشه به صورتهای مختلفی ظاهر شده است، و kartan (کردن) آمده و همچنین ریخت هایی همچون kunišn در حالت اسم مصدر یا کننده کار مانند kartār و kunāk (انجام دهنده) را می بینیم. این فعل در پهلوی اشکانی و ساسانی به شکلهای گوناگونی به کار رفته و به معنای «انجام دادن» باقی مانده است.
۴. کردی و دیگر زبانهای ایرانی
این ریشه در زبانهای دیگر ایرانی نیز باقی مانده است. برای نمونه در کردی واژه kirin به معنای «کردن» و در بلوچی kanag به معنای «انجام دادن» دیده میشود. این نشان میدهد که ریشهی *kar- در طول تاریخ زبانهای ایرانی حفظ شده و به شکلهای گوناگونی ظاهر شده است.
۵. فارسی نو
در فارسی نو، این ریشه به فعل «کردن» تبدیل شده است که به معنای «انجام دادن» و «ساختن» به کار میرود. در فارسی نو کنانیدن، کنش و کنشت را داریم.فعل «کردن» بهویژه در فارسی نو به یکی از فعلهای پرکاربرد تبدیل شده و با قرار گرفتن در کنار اسمها یا صفات، فعلهای مرکب بسیاری را شکل میدهد (مانند درسکردن، شروعکردن، انجامدادن).
۶. گویشها و زبانهای محلی
این ریشه همچنین در گویشهای مختلف زبانهای ایرانی نظیر شغنی، بلوچی، و گیلکی به کار رفته است:
- بلوچی: kanag
- وخی: caram
- شغنی: kin-am
- گیلیکی: kardan
نتیجهگیری
واژه «کردن» یکی از واژههای کهن و بنیادین در زبانهای ایرانی و هندواروپایی است. این فعل با معنای اصلی «ساختن» و «انجام دادن» در طول تاریخ زبانهای ایرانی تحول یافته و به یکی از فعلهای کلیدی زبان فارسی تبدیل شده است.
بن مایه: فرهنگ ریشه شناسی هرن – هوبشمان – خالقی برگ 328 | فرهنگ ریشه شناختی پارسی میانه منصوری برگ 224