delay | درنگ
delay | درنگ
دِرَنگ | derang
تاخير، به تاخير افتادن تاخيركردن، بتاخيرانداختن تعلل
(روانشناسى)درنگ
(علومنظامى)عمليات تاخيرى، تاخير، به تاخير انداختن
(هواپيمايى)تاخير [فاز]
(حقوق)ديركرد، تاخير
(علوممهندسى)تاخير
(تجارتخارجى)تاخير
(فقهى)تاخير، ديركرد
(كامپيوتر)وسيله ايكه براى سيگنالى طول مى كشد تا ارسال شود، خير داده كاملاگ خوانده مىشود، دوباه توليد مىشود و به ورودى برمى گردد، يچ بسته به ديگرى عبور مىكند، مدت زمانى كه چيزى ديرتر از برنامه ريزى انجام شود، خيرى ايجاد كردن در چيزى، تاخير
(روانشناسى)درنگ
(علومنظامى)عمليات تاخيرى، تاخير، به تاخير انداختن
(هواپيمايى)تاخير [فاز]
(حقوق)ديركرد، تاخير
(علوممهندسى)تاخير
(تجارتخارجى)تاخير
(فقهى)تاخير، ديركرد
(كامپيوتر)وسيله ايكه براى سيگنالى طول مى كشد تا ارسال شود، خير داده كاملاگ خوانده مىشود، دوباه توليد مىشود و به ورودى برمى گردد، يچ بسته به ديگرى عبور مىكند، مدت زمانى كه چيزى ديرتر از برنامه ريزى انجام شود، خيرى ايجاد كردن در چيزى، تاخير
Narcis
- درنگ، تاخير، ديركرد، ديرآيى، تعلل، دفعالوقت، سردوانى، ديرروى، معطلى، فوت وقت، مولش، ديرفرست، گربه رقصانى
- مدت تاخير
- تاخير كردن، ديركردن، موليدن، ديرآمدن يا رفتن، ديرفرستادن، درنگيدن، درنگ كردن
- به تاخير انداختن، بطى كردن، كند كردن (حركت)
- به بعد موكول كردن، اين دست و آن دست كردن، گربه رقصانى كردن، لفت دادن
Aryanpur