M

maximalist | مهینیس | معادل و ترجمه فارسی maximalist

در این نوشتار می توانید معادل فارسی maximalist و همچنین معنی و ترجمه فارسی maximalist  و به کارگیری آن در جمله را با نمونه ببینید. این واژه می‌تواند نقش گزارواژ و نامواژ را در جمله داشته باشد.

dictionary.cambridge.org Dictionary

maximalist
adjective /گزارواژ
UK /ˈmæk.sɪ.məl.ɪst/ US /ˈmæk.sə.məl.ɪst/
maximalist adjective (DETAILED)

belonging or relating to a style in art, design, etc. that uses the largest range of materials and colours possible, and very complicated shapes or forms:
متعلق یا وابسته به سبک و شیوه ای در هنر، طراحی و .. که از گسترده ترین بازه متریال و رنگ‌ها و همچنین ریخت‌ها و دیس‌ها ممکن بهره می‌برد.

The current style for bar design is ostentatious and maximalist.
سبک و شیوه کنونی برای طراحی میله، خودنما و مهینیس است.

He showed how to wear the outfit in a maximalist way.
او نشان داد که چگونه می‌توان تجهیزات را با روشی مهینیس، پوشید.

Opposite minimalist
 
maximalist adjective (DOING A LOT) / گزارواژ

taking as much action or showing as much involvement in a situation as possible:
اقدام هرچه بیشتر یا نشان دادن هرچه بیشتر درگیری در یک موقعیت تا جایی که ممکن است.

He argues for a maximalist interpretation of our military role.
او برای تبیین مهینیس نقش نظامی ما، گفتگو کرد.

The failure of the maximalist state does not imply the victory of the minimalist state.
شکست دولت مهینیس به معنای پیروزی دولت کهینیس نیست
maximalist
noun [ C ] / نامواژ
UK /ˈmæk.sɪ.məl.ɪst/ US /ˈmæk.sə.məl.ɪst/

an artist or designer whose style uses the largest range of materials and colours possible, and very complicated shapes or forms:
هنرمند یا طراحی که در سبک و شیوه اش از بیشترین طیف مواد و رنگ های ممکن و ریخت‌ها یا دیس‌های بسیار پیچیده بهره می‌برد.

She is a maximalist and uses all the colour and trimming she can find in her clothing designs.
او یک مهینیس است و از همه رنگ و آرایش که می تواند در طراحی جامه‌هایش پیدا کند بهره می‌برد.
 
He aimed to be a maximalist in all he created.
هدفش این است که در همه چیزهایی که می‌آفریند، یک مهینیس باشد.

Opposite
minimalist
 
someone who takes as much action or shows as much involvement in a situation as possible:
کسی که در یک موقعیت، تا سرحد ممکن اقدام می کند و یا اینکه تا جایی که می‌تواند درگیری خود را در آن نشان می‌دهد.

Above all, he is a romantic nationalist and political maximalist.
او بیش از همه یک ناسیونالیست رمانتیک و مهینیس سیاسی است.

Maximalists believe one can always ask
مهینیس‌ها باور دارند، همیشه می‌توان پرسید

Opposite
minimalist
 
 

واژه‌های پیوسته: مهتر | مهتریف | مهتوم | مهین

معادل فارسی maximalist

  •  mehhinis = meh + in + is
  • مِه + ین + یس = مِهینیس

مه | meh

  • فرهنگ معین: (مِ ) [ په . ] (ص . ) بزرگ ، سرور. ج . مهان . مق که .
  • پارسی باستان: maθišta | بزرگترین، مهم ترین
  • اوستایی: masyāo | بزرگتر، مهتر
  • پهلوی: mas | مه، بزرگ، مهتر، بزرگتر
  • فارسی: meh | بزرگ
  • کردی: māsti̥r | بزرگتر
  • بهدینی: mas | بزرگ
  • پازند: meh | بزرگ
  • پشتو: mašar | پیرتر، آقا
  • کاشی: mussár

ین | in

  • ēn- : از ایرانی باستان aina-* پسوندی، سازنده گزارواژ (صفت ساز) که به نامواژ (اسم) و گزارواژ (صفت) و آکارواژ (قید) افزوده می‌شود. برگه 98 از نبیگ راهنمای پارتی (پهلوی اشکانی) نوشته رضا باغبیدی
  • دهخدا: ین . (پسوند) حرفی است که چون در آخر اسم درآورند دلالت بر نسبت کند، مانند سیمین منسوب به سیم و آهنین منسوب به آهن . (از ناظم الاطباء). پسوند نسبت است و با اسم ، صفت نسبی سازد، مانند زرین ، سیمین ، بلورین ، آهنین ، فولادین ، نمکین ، شیرین ، رویین ، پایین ، زیرین ، زبرین ، نگارین ، آتشین ، جوین ، گندمین ، رنگین ، گوهرین ، شاهین ، سفالین ، گلین ، سنگین ، ننگین ، عنبرین ، مشکین ، دوشین ، دیرین ، زمردین . (یادداشت مؤلف ). || پسوند صفت عالی است که به آخر صفت تفضیلی و در معدودی از کلمه ها به آخر صفت مطلق آید و صفت عالی سازد یعنی انحصار و تخصیص را می رساند و موضوعی را در صفتی بر همه ٔ افراد همجنس افزونی می دهد: بزرگ ترین ، خوش ترین ، بدترین ، زیباترین ، زشت ترین ، خوب ترین ، پست ترین ، گران ترین ، گرامی ترین ، مهم ترین … بهین ، مهین ، کهین ، پسین . (یادداشت مؤلف ). || گاهی به آخر عدد ترتیبی یا عدد غیرمعین آید وعدد وصفی ترتیبی دیگری سازد: سومین ، پنجاهمین ، اولین ، آخرین ، نخستین ، چندمین . (یادداشت مؤلف ). || گاهی به آخر اسم می پیوندد و معنایی نزدیک صفت فاعلی دهد: غمین ، یعنی دارنده ٔ غم ؛ نوشین ، دارنده ٔ نوش . (یادداشت مؤلف ). || در آخر کلمه ٔ چند، معنی کثرت دهد: چند نفر آمدند. چندین نفر آمدند.

یس | is

  • کوتاه شده پسوند ایسن | isn که در دو واژه دیویسن | dēvēsn به معنای دیو پرست، پیرو دیو  و mazdēsn به معنای مزدا پرست و پیرو دین مزدا آمده است. بازبُرد: برگه 416 پوشینه دوم فرهنگ پهلوی یدالله منصوری
  • پارسی باستان: yad : ستودن | بازبُرد: برگه 227 نبیگ ریشه شناختی افعال در زبان فارسی از دکتر یدالله منصوری و جمیله حسن زاده
  • اوستایی: yasa | yasna : به معنای ستایش، پرستیدن، عشق ورزیدن، نیایش، | adoration، worship, prayer | بازبُرد: برگه 1167 از پوشینه دوم نبیگ فرهنگ اوستایی احسان بهرامی به یاری فریدون جنیدی
  • اوستایی: yasnya : شایسته ستایش و نیایش | worthy or adoration or prise | بازبُرد: برگه 1169 از پوشینه دوم نبیگ فرهنگ اوستایی احسان بهرامی به یاری فریدون جنیدی
  • اوستایی: yaz : ستایش کردن، احترام کردن، تکریم کردن ، پرستش، قربانی کردن | to sacrifice, worship, venerate | بازبُرد: برگه 219 از نبیگ Etymological Dictionary of the Iranian Verb از Johnny Cheung
  • پهلوی پارتی: yš- : ستایش کردن، احترام کردن، تکریم کردن | venerate | بازبُرد: برگه 219 از نبیگ Etymological Dictionary of the Iranian Verb از Johnny Cheung
  • اوستایی : ýezî | ýeshti
  • اوستایی: یَش | yaš : آماده کردن، راه را هموار کردن | to prepare, to widen the way | بازبُرد: برگه 1170 از پوشینه دوم نبیگ فرهنگ اوستایی احسان بهرامی به یاری فریدون جنیدی
Cambridge Advanced Learner’s Dictionary
ist
-ist/-ɪst/
suffix
used to form adjectives and nouns which describe (a person with) a particular set of beliefs or way of behaving:
از این پسوند برای ساختن گزارواژ (صفت) و نامواژ (اسم) بهره برده می‌شود که مجموعه ای از باورها و روش‌های رفتاری (کسی) را توضیح می‌دهد.

Marxist philosophy
a feminist

Longman Dictionary of Contemporary English 5th Edition
-ist /əst, ɪst/ BrE AmE suffix
[Language: Old French; Origin: -iste, from Latin -ista, -istes, from Greek -istes, from verbs ending in -izein; ⇨ ↑-ize]
1. [in nouns] someone who believes in a particular religion or set of principles or ideas:
پسوندی که برای ساخت نامواژ کاربرد دارد و به کسی اشاره می کند که به یک دین یا دسته‌ای از اصول و ایده‌ها باور دارد.

a Buddhist
an atheist
a Scottish Nationalist
2. [in adjectives] relating to or showing a particular political or religious belief:
این پسوند برای ساخت گزارواژی که نشان دهنده یک رفتار سیاسی یا دینی و یا در پیوند با آنهاست کاربرد دارد.

her socialist views
rightist parties (=political parties with ↑right-wing opinions)

مهین

  • مهین . [ م ِ ] (ص تفضیلی ، ص عالی ) (مه = بزرگ + ین ) بزرگتر. (غیاث ). بزرگترین . (برهان ). مقابل کهین . اکبر. اسن . بزاد برآمده ترین . آن بزرگتر به سال . سالخورده تر. کِبَرَة. فرزند بزرگتر :

ترجمه فارسی maximalist

ترجمه فارسی maximalist در فرهنگ نارسیس: كسيكه‌ اصرارداردكه‌ حداكثر تقاضاهايش‌ براورده‌ شود و حاضربه‌ تمكين‌ نيست‌
 
 

معنی فارسی maximalist

(اين‌ باور:‏ براى رسيدن‌ به‌ هدف‌ سياسى‌ بايد به‌ اعمال‌ انقلابى‌ و مستقيم‌ متوسل‌ شد) بيشينه‌ گراى
 

ترجمه فارسی maximalist | معادل فارسی maximalist

در این بخش می توانید ترجمه فارسی maximalist را که در آن از معادل فارسی maximalist، مهینیس استفاده شده است، ببینید.  
1. if we demand only maximalist ends, we will get nothing
اگر تنها خواستار اهداف مهینیس باشیم، هیچ چیزی به دست نمی آوریم.


Webster’s New Third International Unabridged Dictionary

maximalist

\-_lə̇st\ noun
(-s)
Etymology: French maximaliste, from maximal- (probably from English maximal) + -iste -ist; intended as translation of Russian bol’shevik Bolshevik
: one that believes in or advocates immediate and direct action to secure the whole of a program or set of goals; specifically : a socialist advocating the immediate seizure of power by revolutionary means as opposed to gradual achievement of limited aims (as by the processes of parliamentary democracy) — compare gradualist , minimalist , revisionist 
 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا