C
contrast | پادیست | معادل فارسی کنتراست
در این نوشتار می توانید معادل فارسی کنتراست و همچنین معنی فارسی contrast و به کارگیری آن در جمله را با نمونه ببینید.
معادل فارسی کنتراست
- پادیست | pâdisti | پاد + ایست + ی = پادیست
- پادیستیدن | pâdistidan | پاد + ایستیدن = پادیستیدن
- پادیست کردن | pâdist kardan | پادیست + کردن = پادیست کردن
معنی پاد:
- فرهنگ معین: پیشوندی که معنای ضد و مخالف را می رساند مانند: پادزهر.
- فرهنگ عمید: ضد، مخالف (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): پادتن، پادزهر.
معنی ایستیدن:
- فرهنگ دهخدا: ایستیدن . [ دَ ] (مص ) ایستادن و آغاز نمودن . (آنندراج ). ایستادن و آغاز کردن . (ناظم الاطباء). ایستادن . (فرهنگ فارسی معین ): المواکبه ؛ برکاری ایستیدن . (تاج المصادر بیهقی ). المواقفه ؛ با کسی در جنگ بایستیدن و با کسی در چیزی فروایستیدن در معاملتی . (تاج المصادر بیهقی ).
معنی ی یا یه: این پسوند برای ساخت نامواژ بکار میرود.
معنی فارسی contrast در فرهنگ نارسیس
معنی فارسی contrast: هم سنجى، مغايرت، برابركردن، تباين، مقابله، تقابل كنتراست، مقايسه كردن
(روانشناسى)تقابل
(علومنظامى)رنگ زمينه، مقابله، مغايرت، زمينه طرح و سايه
(هواپيمايى)اختلاف شدت فروزندگى بين اجزاء مختلف يك عكس
(كامپيوتر)فيلترى كه روى صفحه نمايش مى گذارند تا جذب نور را بيشتر كنند و از ناراحتى چشم جلوگيرى كند، دكمه كنترلى روى صفحه نمايش كه اختلاف بين not-e سياه و سفيد يا رنگها را تغيير مىدهد، تفاوت بين سياه و سفيد يا بين رنگها، بررسى تفاوتهاى دو مجموعه اطلاعات، تباين
(روانشناسى)تقابل
(علومنظامى)رنگ زمينه، مقابله، مغايرت، زمينه طرح و سايه
(هواپيمايى)اختلاف شدت فروزندگى بين اجزاء مختلف يك عكس
(كامپيوتر)فيلترى كه روى صفحه نمايش مى گذارند تا جذب نور را بيشتر كنند و از ناراحتى چشم جلوگيرى كند، دكمه كنترلى روى صفحه نمايش كه اختلاف بين not-e سياه و سفيد يا رنگها را تغيير مىدهد، تفاوت بين سياه و سفيد يا بين رنگها، بررسى تفاوتهاى دو مجموعه اطلاعات، تباين
معنی فارسی کنتراست در فرهنگ آریانپور
مقايسه كردن (براى نشان دادن تفاوتها)، همسنجى كردن، برابر هم گذاشتن، برابر نهش كردن، پاديست كردن
- to compare and contrast
- وجوه تشابه و تمايز را نشان دادن
- سنجیدن و پادیستیدن/پادیست کردن
- he contrasted the two poems
- او آن دو شعر را همسنجى كرد.
- او هر دو چامه را پادیستید.
- او هر دوچامه را پادیست کرد.
(با: htiw) تضاد داشتن (با)، مغاير بودن با
- his deeds contrasted with his words
- رفتار او با حرفهايش تضاد داشت.
- رفتار او با گفتارش پادیست داشت.
مقايسه، برابر نهش، همسنجى، تقابل، پاديست، تباين، همبرنهاد
تفاوت (به ويژه بين دو چيز مورد مقايسه)
- the noticeable contrast between those two countries
- تفاوت چشمگير بين آن دو كشور
- پادیستی چشمگیر میان آن دو کشور.
(شخص يا چيز) متفاوت، برابر نهشته
(نقاشى و تصوير تلويزيونى و سينمايى و غيره) تضاد، كنتراست (ميزان تضاد بين دو رنگ و غيره)، پادنمايى
- contrast lighting
- نورپردازى داراى كنتراست
- پادیست روشنایی یا نور
Aryanpur
کنتراست در فرهنگ Cambridge Advanced Learner’s Dictionary
contrast /ˈkɒn.trɑːst/ US /ˈkɑːn.træst/
noun [C or U]
an obvious difference between two or more things:
I like the contrast of the white trousers with the black jacket.
The antique furnishing provides an unusual contrast to the modernity of the building.
There’s a marked contrast between his character and hers.
Their economy has expanded enormously, while ours, by/in contrast, has declined.
The amount spent on defence is in stark/sharp (= in very noticeable) contrast to that spent on housing and health.
I love his use of contrast (= strong differences between light and darkness) in his later photographs.contrast /kənˈtrɑːst/ US /-ˈtræst/
verb
1 [T] to compare two people or things in order to show the differences between them:
If you contrast some of her early writing with her later work, you can see just how much she improved.2 [I] If one thing contrasts with another, it is very different from it:
The styles of the two film makers contrast quite dramatically.
The sharpness of the lemons contrasts with the sweetness of the honey.contrasting /kənˈtrɑː.stɪŋ/ US /-ˈtræs.tɪŋ/
adjective
very different:
contrasting colours/flavours
the contrasting attitudes of different age-groups
noun [C or U]
an obvious difference between two or more things:
I like the contrast of the white trousers with the black jacket.
The antique furnishing provides an unusual contrast to the modernity of the building.
There’s a marked contrast between his character and hers.
Their economy has expanded enormously, while ours, by/in contrast, has declined.
The amount spent on defence is in stark/sharp (= in very noticeable) contrast to that spent on housing and health.
I love his use of contrast (= strong differences between light and darkness) in his later photographs.contrast /kənˈtrɑːst/ US /-ˈtræst/
verb
1 [T] to compare two people or things in order to show the differences between them:
If you contrast some of her early writing with her later work, you can see just how much she improved.2 [I] If one thing contrasts with another, it is very different from it:
The styles of the two film makers contrast quite dramatically.
The sharpness of the lemons contrasts with the sweetness of the honey.contrasting /kənˈtrɑː.stɪŋ/ US /-ˈtræs.tɪŋ/
adjective
very different:
contrasting colours/flavours
the contrasting attitudes of different age-groups
کنتراست در فرهنگ Microsoft Computer Dictionary
n. 1. The degree of difference between light and dark extremes of color on a monitor or on printed output.
2. The control knob by which the contrast of a monitor is changed.
2. The control knob by which the contrast of a monitor is changed.