M

maximum | مهتوم | معادل فارسی ماکزیمم

در این نوشتار می توانید معادل فارسی ماکزیمم و همچنین معنی فارسی maximum و ترجمه فارسی maximum و به کارگیری آن در جمله را با نمونه ببینید.

واژه‌‌های پیوسته: مهتر | مهتریف | مهین | مهینیس 

معادل فارسی ماکزیمم

  • mehtom = meh + tom
  • مهتوم 🡐 مِه + توم = مِهتوم

maximum | Oxford Advanced Learner’s Dictionary, 8th Edition

max·imum AW

[maximum maxima maximums]adjective, noun BrE [ˈmæksɪməm] NAmE [ˈmæksɪməm]

adjectiveonly before noun(abbr.max)

as large, fast, etc. as is possible, or the most that is possible or allowed

تا جای ممکن بزرگ و سریع (و ..)، بیشترین حد ممکن و مجاز

the maximum speed/temperature/volume

مهتوم اروندی (سرعت) / دما / ولوم صدا

For maximum effect do the exercises every day.

برای مهتوم تاثیر، تمرینات را هر روز انجام دهید.

a maximum security prison

یک زندان مهتوم، امنیتی

The offence carries a maximum prison sentence of ten years.

مهتوم کیفر این جرم، 10 سال، زندان است.

compare minimum
Word Origin:
mid 17th cent. (as a noun): from modern Latin, neuter (used as a noun) of the Latinadjective maximus, superlative of magnus‘great’. The adjectival use dates from the early 19th cent.
Thesaurus:
maximum adj. | گزارواژ
For maximum effect, do the exercises every day.

برای مهتوم تاثیر، تمرینات را هر روز انجام دهید.

utmostsupremeextremeintense
Opp: minimum
maximum/the utmost/supreme/extreme importance
maximum/the utmost/extreme care/difficulty
maximum/extreme/intense pleasure/enjoyment
Example Bank:
Turn it right up to the maximum volume.

برای مهتوم، ولوم، به راست بچرخان.

noun | نامواژ | usually singular(pl.max·ima BrE[ˈmæksɪmə]; NAmE[ˈmæksɪmə])(abbr.max)

the greatest amount, size, speed, etc. that is possible, recorded or allowed

بزرگترین مقدار، اندازه و سرعتی (و ..) که ممکن است. ثبت شده و مجاز

a maximum of 30 children in a class

مهتوم گنجایش کلاس، 30 کودک است.

The job will require you to use all your skills to the maximum.

این کار نیاز دارد تا از مهتوم اندازه همه مهارت خود بهره ببرید.

The July maximum (= the highest temperature recorded in July)was 30°C.

مهتوم دمای جولای (بالاترین دمای ثبت شده در جولای)  30 درجه سانتیگراد بود.

What is the absolute maximum you can afford to pay?

مهتوم پرداخت قطعی شما چقدر است؟

Word Origin:
mid 17th cent. (as a noun): from modern Latin, neuter (used as a noun) of the Latinadjective maximus, superlative of magnus‘great’. The adjectival use dates from the early 19th cent.
Example Bank:
Do not exceed the recommended maximum of three tablets a day.

مهتوم اندازه سفارش شده در هر روز، 3 قرص است. بیشتر از آن نخورید.

Everyone should contribute the maximum possible.

همه باید مهتوم همیاری ممکن را داشته باشند.

He is using his talents to the maximum.

او دارد از مهتوم استعداد خود بهره می‌برد.

In the exam, allow yourself a maximum of 30 minutes per question.

در آزمون، برای هر پرسش، مهتوم، 30 دقیقه به خود زمان بدهید.

The amount you have to pay will be limited to a maximum of £500.

مهتوم، مقدار، برای پرداخت، 500 یورو خواهد بود.

The temperature reached a maximum of 35°C yesterday.

دیروز، دما به مهتوم اندازه 35 درجه سانتی‌گراد رسید.

They fined her the maximum possible for the offence.

برای جرمش، او را به مهتوم اندازه ممکن جریمه کردند.

You can claim the allowance for a maximum of six months.

شما، مهتوم، می‌توانید برای 6 ماه، درخواست کمک هزینه کنید.

a drive of four hours at the maximum

مهتوم، 4 ساعت رانندگی

the maximum permitted speeds

مهتوم اروندی (سرعت) مجاز

 

maximum | Cambridge Advanced Learner’s Dictionary

 
adjective / گزارواژ
 
UK  /ˈmæk.sɪ.məm/ US  /ˈmæk.sə.məm/
 
B1
being the largest amount or number allowed or possible:
بزرگترین مقدار یا عدد ممکن یا مجاز است.
maximum speed/effort/temperature
مهتوم اروندی (سرعت) / کوشش / دما
The bomb was designed to cause the maximum amount of damage.
بمب برای اینکه مهتوم آسیب را بزند، طراحی شده بود.
 
The judge made an example of him and gave him the maximum possible sentence.
دادور(قاضی) درباره او تصمیم گیری کرد و مهتوم کیفر ممکن را به او داد.

The maximum penalty for the offence is a $1000 fine.
مهتوم جریمه برای این کیفر، 1000 دلار است.

The maximum load for this elevator is eight persons.
مهتوم بار، برای آسانسور، 8 تن است.

With this insurance policy there is a maximum payout of £2500.
با سیاست بیمه، مهتوم پرداخت، 2500 یورو است.
 
Synonym
maximal specialized
Opposite
minimum
 
maximum
noun C usually singular ] / نامواژ
 
UK/ˈmæk.sɪ.məm/ US/ˈmæk.sə.məm/
 
pluralmaximaUK/ˈmæk.sɪ.mə/ US/ˈmæk.sə.mə/maximums
B1
the largest amount allowed or possible:
The temperature will reacha maximum of 27°C today.
امروز، دما  به مهتوم 27 درجه سانتیگراد می‌رسد.
Opposite
minimum

 

واژه‌های پیوسته: مهتر

معادل فارسی ماکزیمم

  • mehtom = meh + tom
  • مهتوم 🡐 مِه + توم = مِهتوم

مه | meh

  • فرهنگ معین: (مِ ) [ په . ] (ص . ) بزرگ ، سرور. ج . مهان . مق که .

 

  • پارسی باستان: maθišta 🡐 بزرگترین، مهم ترین
  • اوستایی: masyāo 🡐 بزرگتر، مهتر
  • پهلوی: mas 🡐 مه، بزرگ، مهتر، بزرگتر
  • فارسی: meh 🡐 بزرگ
  • کردی: māsti̥r 🡐 بزرگتر
  • بهدینی: mas 🡐 بزرگ
  • پازند: meh 🡐 بزرگ
  • پشتو: mašar 🡐 پیرتر، آقا
  • کاشی: mussár

توم | tom

  • ایرانی باستان: tama-* پسوند صفت برترین
  • اوستایی: təma
  • پهلوی: tum/dum/tom

معنی فارسی maximum
معنی فارسی maximum در فرهنگ نارسیس: بيشترين‌، بيشين‌، بزرگترين‌ وبالاترين‌ رقم‌، منتهى‌ درجه‌ بزرگترين‌، بالاترين‌ ماكسيمم‌، بيشينه‌، حداكثر
(اقتصاد)حداكثر
(روانشناسى‌)بيشينه‌
(معمارى‌)بيشينه‌، حداكثر
(هواپيمايى‌)بيشينه‌
(بازرگانى‌)حداكثر
(علوم‌مهندسى‌)حداكثر، بيشينه‌، بالاترين‌ مقدار ماكسيمم‌
(ورزشى‌)حداكثر، بيشينه‌
(شيمى‌)ماكزيمم‌، حداكثر، بيشينه‌
(كامپيوتر)بيشترين‌ حجم‌ داده‌ كه‌ قابل‌ ذخيره‌ سازى‌ است‌، بزرگترين‌ حجم‌ داده‌ كه‌ هر لحظه‌ ارسال‌ مى‌شود، بزرگترين‌ عدد كاربران‌ كه‌ سيستم‌ در هر لحظه‌ مى‌ پذير، بزرگترين‌ عددى‌ استفاده‌ مى‌شود يا مجاز است‌
Narcis

معنی فارسی maximum

­معنی فارسی maximum در فرهنگ آریانپور: حداكثر، بيشينه‌، بيشين‌، مهين‌، مهينه‌، منتها درجه‌، اوج‌، ماكزيمم‌ (در برابر:‏ كمينه‌ m‏u‏m‏i‏n‏i‏m‏)
 
  • maximum temperature
  • بيشينه‌ى حرارت‌، حداكثر دما
  • مهتوم دما

 

  • maximum speed on city roads is 60 kilometers
  • حداكثر سرعت‌ در جاده‌هاى شهر 0‏6‏ كيلومتر است‌.‏
  • مهتوم سرعت در جاده شهری 60 کیلیومتر در ساعت است.

 

  • maximum point
  • (رياضى‌) نقطه‌ى اوج‌، نقطه‌ى بيشينه‌
  • نقطه مهتوم
  • پَندِهِ مهتوم [پارسی سَره]

 

  • وابسته‌ به‌ بيشينه‌، بيشينى‌

Aryanpur


ترجمه فارسی maximum | معادل فارسی ماکزیمم

در این بخش می توانید ترجمه فارسی maximum را که در آن از معادل فارسی ماکزیمم یعنی مهتوم استفاده شده است در جمله، ببینید.

 

1. Chris acknowledged that the maximum he had ever walked in one day was fifteen miles.
کریس اذعان کرد که مهتوم مسافتی را که در یک روز تا به حال پیاده روی کرده است، پانزده مایل بوده است.

2. We would like to exhibit this rare collection to the maximum number of visitors.
ما دوست داریم که این مجموعه بی‌همتا را برای مهتوم بازدیدکننده به نمایش بگذاریم

3. The committee anticipated the maximum attendance of the first day of the performance.
کمیته، مهتوم جمعیت حاضر برای انجام نمایش را در روز نخست، پیش‌بینی کرد.

4. maximum point
(ریاضی) نقطه‌ی مهتوم، پنده مهتوم
 

5. a maximum security prison
زندان امنیتیِ مهتوم

6. zone of maximum precipitation
منطقه مهتوم بارش

7. these students are receiving maximum exposure to new ideas
این دانشجویان در معرض مهتوم دریافت ایده‌های نو هستند.

8. For maximum benefit, take the tablets before meals.
برای مهتوم کارایی قرص‌ها، آنها را پیش از غذا بخورید.

9. The bomb was designed to cause the maximum amount of damage.
این بمب برای زدن مهتوم خسارت ممکن ساخته شده است.

10. The maximum load for this elevator is eight persons.
مهتوم بار این آسانسور 8 نفر است.
 

 
12. Under planning law the maximum height for a fence or hedge is 2 metres.
در قانون برنامه ریزی، مهتوم بلندای پرچین (حصار) حیاط، 2 متر است.

13. There is a maximum length of 2 500 words.
مهتوم بلندی نوشته، 2500 واژه است.
 

14. The car has a maximum speed of 120 mph.
مهتوم سرعت (اَروندی) این خودرو، 120 مایل است.
 

15. The sound has reached its maximum.
صدا به مهتوم اندازه‌اش رسیده است.

McGraw-Hill Dictionary of Science and Technology

maximum

MATHEMATICS
The maximum of a real-valued function is the greatest value it assumes. Abbreviated max
 
 

etymonline.com

maximum (n.)

“the greatest amount, quantity, or degree,” 1740, from French maximum and directly from Latin maximum (plural maxima), neuter of maximus “greatest,” which is superlative of magnus “great, large, big” (of size), “abundant” (of quantity), “great, considerable” (of value), “strong, powerful” (of force); of persons, “elder, aged,” also, figuratively, “great, mighty, grand, important,” from PIE *mag-samo-, superlative form of root *meg- “great.”

maximum (adj.)

“greatest, at the maximum,” 1834, from maximum (n.).

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا